ساعت 24
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 24

 

آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر
 
 هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابرا...
ز عشق بیان کند،

داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده
 
 ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و
 
شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و
 
 همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم
 
بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا
 
 فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای
 
 بیان عشق خود به مادرم و من بود.


نوشته شده در یکشنبه 91/4/25ساعت 10:11 عصر توسط نظرات ( ) | |

گذشت آنوقت هایی که مردم همدیگر را دور میزدند ،حالا از روی هم رد می شوند
 

از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی….
 
 
صبح هم ماجرای ساده ایست،
گنجشک ها بیخودی شلوغش می کنند…!
 
ارزش بعضیا اندازه اشکه که از چشمات بیفتن
نه اندازه نبض که اگه نباشن نباشی …
 

در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است

وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی . .   

بی آشیانه را شوق ماندن نیست

سنگ بر زمین انداز ، من خود پریده ام

 

داور قلبم سوت نداره
راحت باش ، خطا کن

نوشته شده در شنبه 91/2/2ساعت 12:11 عصر توسط نظرات ( ) | |

از همه کسایی که گفتن تبریکارو بی نهایت ممنونم... فقط شرمسارم که بنا به دلایلی نتونستم به موقع تشکر کنم...


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/23ساعت 4:11 عصر توسط نظرات ( ) | |

سلام .این یکی از ادرس های جدیدمونهچشمک

http://24saat.loxblog.com


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 1:33 عصر توسط نظرات ( ) | |

 سکوت یعنی...

....گاهی سکوت یعنی حق با تو است

....گاهی سکوت یعنی تو بیشتر میدانی

....گاهی نشان بی دست و پا بودنه تو است

....گاهی علامت رضایت است و گاه نشان عصبانیت

....گاه یعنی

تعریف تو از سکوت چیست؟؟؟

سکوت من از رضایت نیست.سکوت تو چطور؟؟؟

<I.A>


نوشته شده در شنبه 90/9/26ساعت 9:36 عصر توسط نظرات ( ) | |

   1   2      >
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ